نداي عاشقي

اتش...

ســـ ــینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت17:38توسط Mr.Amorist |
شما...

گریه کردم اشک بر داغ دلم مرهم نشد
ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی
 از هزاران گل گلی همچون شما پیدا نشد

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت17:32توسط Mr.Amorist |
" بدون شرح ... "

 

براي رويت ساير تصاوير به ادامه مطلب برويد.

ادامه مطلب
+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت17:16توسط Mr.Amorist |
من شاعرم

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

من شاعرم! حال مرا عالم نمی‌فهمد

جز تو کسی چیزی از اشعارم نمی‌فهمد

کشف جدید روزگار ما تو هستی که
 
برق نگاهت را ادیسون هم نمی‌فهمد!   

سیلاب عشق تو بیاید، حکم ویرانی‌ست‌

سیل است دیگر... بارش نم‌نم نمی‌فهمد

من کشته‌ی عشق تو خواهم‌شد، ولی افسوس

هویّت سهراب را رستم نمی‌فهمد

کلّ شکایت‌های من تنها همین جمله‌ست:

معشوقه‌ای که دوستش دارم... نمی فهمد!
+نوشته شده در یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:27توسط Mr.Amorist |